بیست مهر روز بزرگداشت حافظ است. آنچه در ادامه میخوانید جستاری کوتاه دربارۀ برخی زیباییهای شعر حافظ و هنر این «جادوگر زبان پارسی» است. جستار اصلی اندکی طولانیتر است و علاقهمندان میتوانند آن را در این لینک مطالعه نمایند.
فونت «یاس» را روی رایانۀ خود نصب کنید تا همه نوشتههای فارسیِ این وبلاگ را زیباتر ببینید.
خواجۀ شیراز آنقدر نزد اهل هنر و حتی مردم کوچه و بازار معروف است که نیازی به شرح حال نوشتن بر ایشان نیست. کیست که یک یا چند غزل از خواجه را در حافظه نداشته باشد. او استاد غزل است و به غزل بیش از دیگران توجه داشته است، بهگونهای که این قالب را به استخدام موضوعات گوناگون درآورده است. مثلاً برای مدح «شاه شجاع» و «شیخ ابو اسحاق» مثل پیشینیانش قصیده نگفت و با غزل مدحشان کرد. حتی با غزل مرثیه گفت و بهراستی میشود او را نامیترین غزلسُرای ادب پارسی نامید. از طرفی مضامین مختلف را در هم آمیخت؛ در یک غزل حافظ میتوان ابیات عارفانه، عاشقانه، مدح، مرثیه و حتی فلسفی و حکمتآمیز پیدا کرد. خیلیها گشتهاند دنبال اینکه ببینند رمز این همه موفقیت چیست و به خیلی نتیجهها رسیدهاند. من هم در این زمینه نظری دارم.
نخستین دلیل اقبال عمومی به شعر حافظ این است که هر کس از یک غزل یا بیت یا حتی مصرعِ واحد برداشتهای مختلف و در برخی موارد متناقضی خواهد داشت و هر کسی از ظن خود با خواجۀ بزرگوار یار میشود. بیشک بافتی که واژهها را در هم تنیده است نیز در محبوبیت غزل حافظ به اندازۀ کافی تأثیر داشته است. در اشعار خواجه، واژگان در یک بیت با آرایههای مختلفِ بدیع و بیان به هم مربوط میشوند و کشف این ارتباطها به خواننده لذتی میدهد که بسیار شیرین است. مثلاً در بیت:
اگر به زلفِ دراز تو دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست
تقابل اصلی میان زلف دراز و دست کوتاه است اما پریشانی بخت که عامل کوتاهی دست است هم با زلف معشوق بیربط نیست. یا بعضی مواقع از این هم جالبتر میشود. مثلاً میگوید:
چون پیالۀ دلم از توبه که کردم بشکست
حرف اصلی این است که به علت توبۀ بیجا دلم مانند پیاله شکست. جدا از اینکه پیاله به توبه ربط دارد و دل و پیاله هر دو به شکستن، خود توبه هم شکستنی است یعنی رشتهای توبه را به دل و پیاله متصل میکند. به این معنی که رسیدم گمان کردم دیگر تمام زیبایی مصرع را درک کردهام اما وقتی با دوست شاعرم آقای عباسی دربارۀ همین مصرع صحبت کردم، او مرا متوجهِ نکتۀ ظریف دیگری کرد و آن این که هنگام توبه کردن از می رایج است که پیاله بر زمین زنند و بشکنند. نکتۀ جالب همین است که وقتی فکر میکنی تمام ظرایف یک بیت حافظ را دریافتهای، ناگاه با کشف ظرافت دیگری غافلگیر میشوی و این از معجزات خواجۀ شیراز است.
از دیگر نقاط قوّت شهر حافظ واژهآرایی است که دوست عزیزم در تحقیقی به نام «حافظ، استاد واژهآرایی» به آن پرداختهاند و واژهآرایی را در غزلی با مطلع «شاه شمشادقدان خسروِ شیریندهنان / که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان» بررسی کردهاند.
از دیگر محاسن شعر حافظ، موسیقیِ درونی آن است که علاوه بر واژهآرایی، به علت جناسهای زیبا و استفاده از قافیههای درونی پدید میآید، مانند بیت زیر که در غزلی است که همۀ ابیاتِ آن قافیۀ درونی دارد:
چون من گدایی بینشان مشکل بوَد عیشی چنان
سلطان کجا عیشِ نهان با رندِ بازاری کند؟
فونت «یاس» را روی رایانۀ خود نصب کنید تا همه نوشتههای فارسیِ این وبلاگ را زیباتر ببینید.
[این جُستار بخشی کوتاه از نوشتهای طولانیتر است.]
***